آسيب شناسى تبليغات دينى
آسيب شناسى تبليغات دينى
پيش گفتار
با قطع نظر از اين موقعيتها و شرايط، شاهد لطمهها و خطراتىهستيم كه يك تبليغ موفق را تهديد و در نهايتبازدهى و اثرمطلوب آن را كاهش مىدهد.
بر اين اساس لازم است در وهله اول به آسيبشناسى تبليغات دينىپرداخت و سپس با استفاده از رهنمودهاى قرآن و اهل بيت(عليهمالسلام) و نيز صاحب نظران «زمان آگاه»، به آسيب زدايى ازبوستان پرفيض پرداخت.
اين نوشتار كوتاه بر آن است تا، گوشهاى از اين آفتها را براىخوانندگان گرامى بهويژه مبلغان ارجمند يادآور شود.
خود فراموشى
1) بيان از حرارت و احساس لازم، كه ناشى از انس قلبى گوينده وتاثر او در حين عمل به آن مىباشد، خالى خواهد بود.
2) از آنجايى كه گوينده، خود آن مسير را در عمل نيازموده، بهخوبى نخواهد توانست الگويى عملى و راهكارى موفق، براى ديگرانترسيم كند.
3) مهمتر اينكه معقول و پسنديده نيست كه ديگران را به نيكى ونيكو بودن دعوت و خود را فراموش كرد. چنانكه خداوند تبارك وتعالى در قرآن مجيد، مىفرمايد: (اتامرون الناس بالبر وتنسونانفسكم و انتم تتلون الكتاب) (3)
(آيا امر مىكنيد مردم را به نيكى و خويشتن خويش را فراموشمىكنيد! و در حالىكه كتاب را تلاوت مىكنيد؟!) بنابراين بايد با اجابت آيه كريمه;«فاستبقوا الخيرات» (4) همبه دعوت قرآن و هم به فرمايش قرآن ناطق، حضرت امام صادق(ع):«كونوا دعاه للناس بغير السنتكم»عمل كرده باشيم (5) .
سخنان باطل و ناروا
سخنان و شعارهاى زيبا ولى بى محتوا و منحرف فراوان در برخىكتب، نشريات و بيانها ديده و شنيده مىشود كه ناشى از تراوشاتافكار شيطانى و اذهان گمراه و مسموماند كه آنها را درتركيبهاى جذاب و قالبهايى مورد پسند و ظاهر فريب اظهارمىكنند. مبلغ لازم است در باره اين نوع مطالب قدرت تشخيص،تفكيك و تحليل داشته باشد. آيه شريفه ذيل ناظر به بيان اينآفت است;
(شياطين الانس والجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القولغرورا...); (6)
شيطانهاى انس و جن بعضى بر بعض ديگر وحى مىكنند.
مبلغ همچنين بايد از ايراد سخنان ناپخته و بدون مطالعه وبررسى در جوانب مختلف آن، پرهيز كند. زيرا ممكن است، دراينصورت پديدهاى را كه مهم و بزرگ استبراى شنونده كم اهميت وكوچك جلوه دهد. و بهعكس چيزى كوچك و كم اهميت را بزرگ و مهمجلوه دهد. قرآن مجيد اين نكته را نيز در اين آيه شريفه موردتوجه قرار مىدهد كه:
(ولاتقف ما ليس لك به علم ان السمع والبصر والفواد كل اولئككان عنه مسولا); (7)
(و پيروى مكن آنچه را كه عالم به آن نيستى،همانا گوش و چشم و دل همگى مورد سؤال قرار خواهند گرفت).
چنانكه در جاى ديگر مىفرمايد:
(وتقولون ما ليس لكم به علم وتحسبونه هنيئا وهو عند اللهعظيم) (8)
(و شما چيزى را با زبانهاىتان مىگوييد كه به آن علم نداريد وكار را سهل و كوچك مىپنداريد در صورتى كه نزد خداوند بسياربزرگ است.) كسى كه مردم را به سوى خدا مىخواند بايد بينش خودشبه خدا بيشتر و كاملتر از آنها باشد. چنانكه پيامبر اكرم(ص)اين گونه فرمودهاند:
«ادعو الى الله على بصيره انا و من اتبعنى»; (9)
(من و پيروانم، خلق را با بصيرت به سوى خدا فرا مىخوانيم).
استبداد به راى
قرآن كريم مىفرمايد:
(ولاتقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفترواعلى الله الكذب ان الذين يفترون على الله الكذب لايفلحون); (10)
(و شما نبايد از پيش خود به دروغ چيزى را حلال و چيزى را حرامكنيد و به خدا نسبت دهيد تا بر خدا دروغ بنديد. آنان كه برخدا دروغ بستند هرگز روى رستگارى نخواهند ديد.)بسيارى از سختگيرىها، ناشى از جهل به دستورات اسلام است.
تحليلهاى غلط
تحليل مسايل و پيشبينى حوادث آينده، اگر با علم و آگاهى نباشداشتباه از آب در مىآيد. بنابراين تا روشن شدن جوانب يك مسالهنبايد آن را تكذيب يا تصديق كرد، خداوند متعال نيز به خاطرهمين كار منكران را سرزنش كرده و مىفرمايد:
(بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولا ياتيهم تاويله كذلك كذبالذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبه الظالمين) (11)
[آنها از روى علم و دانش قرآن را انكار نمىكنند] (بلكه آنهاچيزى را تكذيب كردند كه از آن آگاهى نداشتند. و هنوز واقعيتشبر آنان روشن نشده بود. پيشينيان آنها نيز اينگونه تكذيبكردند. پس ببين كه عاقبت كار ظالمان چگونه بود.) مبلغ بايد بهتحليل مباحث و مسايلى بپردازد كه:
1) اصل موضوع و جوانب آن كاملا برايش روشن و آشكار شده باشد2) قدرت و تسلط كامل بر طرح و بيان آن داشته باشد3) مخاطبانش توانايى درك و فهم آن را داشته باشند
تحريف معارف
از پيامبر اكرم(ص) در اينباره رواياتى نقل شده از جمله اينحديثشريف كه فرمود:
«من فسر القرآن برايه فقد افترى على الله الكذب»; (12)
(كسى كه قرآن را با نظر خويش تفسير نمايد به تحقيق بر خداونددروغ بسته است).
مبلغ بايد علاوه بر دقت در محتواى مطالبى كه بيان مىكند باتحريفها و نسبتهاى ناروايى كه افراد نادان بنام دين رواجمىدهند با روشى شايسته و پسنديده برخورد كند. چنانكه خداىسبحان فرموده:
(وان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب وما هو من الكتاب ويقولون هو من عند الله وما هو من عنداللهويقولون على الله الكذب وهم يعلمون); (13)
(در بين ايشان[يهود] كسانى هستند كه هنگام تلاوت كتاب خدا زبانخويش را چنان مىپيچند كه گمان مىكنيد [آنچه را مىخوانند] ازكتاب[خدا] است.
در حاليكه از كتاب خدا نيست[حتى صريحا] مىگويند: آن از طرفخداستبا اينكه از طرف خدا نمىباشد و به خدا دروغ مىبندند. درحالى كه آگاهند).
التقاط
[موسى(ع) رو به سامرى كرد و] (گفت: تو چرا اين كار را كردى؟!
گفت: من چيزى ديدم كه آنها نديدند من قسمتى از خاك جاى پاىجبرييل را گرفتم.
سپس آن را درون گوساله طلايى افكندم و اينچنين نفس من مطلب رادر نظرم جلوه داد).
حضرت على(ع) جملهاى دارند كه به همين مطلب اشاره دارد ايشانمىفرمايد:
«و لكن يوخذ من هذا ضغت و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولىالشيطان على اوليائه»; (15)
(و اما چون قسمتى از حق و قسمتى از باطل گرفته و در هممىگردد، در آن هنگام شيطان بر دوستان خود، تسلط پيدا مىكند.)بههنگام سخن، آن بزرگوار متوجه شد كه حسن بصرى، گفتگوهاى اورا مىنويسد. پرسيد:
چه مىنويسى؟
گفت: مطالب حكيمانه تو را يادداشت مىكنم و مطالبى هم از خودمبه آنها اضافه كرده و براى مردم سخنرانى مىكنم.
حضرت به او فرمود:
سامرى نيز همين كار را مىكرد. او مىگفت من آثار رسول را گرفتمو با هنر خودم درآميختم و گوسالهاى ساختم كه مردم را منحرفكنم.
به همين دليل است كه حضرت رو به مردم كرد و فرمود:
«اما ان لكل قوم سامريا و هذا سامرى هذه الامه»; (16)
(آگاه باشيد كه هر قومى يك سامرى دارد و اين شخص، سامرى اينامت است!).
نوآورى
امام، وصى پيغمبر و خزانه علم او است. خود پيغمبر هم آورندهدين نيست. خدا به وسيله ملك و گاهى بدون وسيله ملك دين را بهپيغمبر وحى مىكند و پيغمبر نيز به مردم ابلاغ مىفرمايد. (17) بنابراين نوآورى در دين غلط و بدعت و حرام است. اما استنباطكردن درست است. اخباريين خيال مىكنند اجتهاد نوآورى است.
مىگويند: اجتهادها همه بدعت است. حال آنكه اشتباه مىكنند زيرااجتهاد يعنى «حسن استنباط»; ممكن است مجتهدى مطلبى را از نواستنباط كند كه قبلا خود او يا ديگران گونهاى ديگر استنباطمىكردهاند. اين مسئله استنباط است نه آورندگى. (18) بنابرايننبايد مطلق نوآورى را بدعت ناميد. نوآورى يعنى:«ادخال فىالدين ما ليس فى الدين»;چيزى را كه در دين نيست از خود جعل كردن!
تجدد گرايىهاى افراطى!
كه حل آنها بر عهده حاملان معارف اسلامى است. بنابراين ضرورتوجود مجتهد در هر دوره، و لزوم تقليد و رجوع به مجتهد زندههمين است; والا در سلسله مسايل ثابت ولايتغير ميان تقليد اززنده و مرده فرقى نيست.
اگر مجتهد(يا مبلغى) به مسايل و مشكلات روز توجه نكند، او رابايد در صف مردگان به شمار آورد. كوتاهى و زيادهروى از همينجا پيدا مىشود. (20)
گاه برخى آنچنان عوام زده هستند كه تنها معيارشان سليقه عواماست، عوام هم گذشته گراست و به حال و آينده كارى ندارد.
برخى ديگر كه به مسايل روز توجه دارند و درباره آيندهمىانديشند، متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مىگذارند، سليقه روز را معيار قرار مىدهند و به نام «اجتهاد آزاد» بهجاى آنكه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند، سليقه وروح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مىدهند، مثلا مهريه نبايدباشد، چون زمان نمىپسندد، تعدد زوجات يادگار عهد بردگى زناست، پوشيدگى همين طور، اجاره، مضاربه و مزارعه يادگار عهدفئوداليسم است! و فلان حكم ديگر، يادگارعهدى ديگر. اسلام، دينعقل و اجتهاد است. اجتهاد، چنين و چنان حكم مىكند.
بايد توجه داشته باشيم كه حتى معيارهايى كه دانشمندان روشنفكرو مترقى اهل تسنن، نظير عبده و اقبال براى حل مشكلات جديدارايه كردهاند، از قبيل تمايز قايل شدن ميان عبادات و معاملاتو تعبيرهاى خاصى كه آنها از اجماع، اجتهاد و شورا و غيرهكردهاند، و همچنين جهان بينى اسلامى كه آنها عرضه كردهاند، بههيچ وجه براى ما كه پرورده فرهنگ اسلامى پيشرفته شيعى هستيم،قابل قبول نيست و نمىتواند الگو قرار گيرد، فقه شيعه، حديثشيعه، كلام شيعه، فلسفه شيعه، تفسير شيعه، فلسفه اجتماعى شيعه،از آنچه در جهان تسنن رشد كرده بسى رشد يافتهتر و جوابگوتراست. (21)
مقايسه ميان آنچه در طول تاريخ اسلام و بويژه سنوات اخير ازجهان شيعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است،مىرساند كه نظريات شيعى به بركت پيروى از مكتب اهل بيت(عليهمالسلام) بسى عميقتر و منطقىتر است.
به هر حال تجدد گرايى افراطى، كه هم در شيعه و هم در سنى وجودداشته و دارد در حقيقت عبارت است از:
الف) آراستن اسلام به آنچه از اسلام نيست.
ب)پيراستن آن، از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن وباب طبع زمان كردن.
اينها آفتبزرگى براى نهضت اسلامى است. و وظيفه مبلغ آن است كهبا روشى مؤثر با تاثيرات ناشى از اين آسيبها مبارزه كند. (22)
اوهام، خرافات و سنتهاى ناروا
قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
(وكذلك ما ارسلنا من قبلك فى قريه من نذير الا قال مترفوهاانا وجدنا آبائنا على امه وانا على آثارهم مقتدون قال اولوجئتكم باهدى مما وجدتم عليه آباءكم قالوا انا بما ارسلتمبه كافرون); (23)
(و همچنين ما هيچ رسولى پيش از تو در هيچ شهر و ديارىنفرستاديم جز آنكه اهل ثروت و مال آن ديار(به رسولان) گفتند:
ما پدران خود را بر آيين و عقايدى يافتيم و از آنها البتهپيروى خواهيم كرد. آن رسول ما به آنان گفت:«اگر من به آيينىبهتر از دين باطل پدرانتان شما را هدايت كنم، باز هم پدران راتقليد مىكنيد؟» آنها پاسخ دادند: ما به آنچه شما به رسالتآوردهايد كافريم!)
غرور
ناتوانى علمى
سخنورى كه بدون علم و آگاهى از مطلبى در كرسى خطابه بحث مىكندو پيرامون آن سخن مىگويد، به ارزش كلام و شخصيتخود آسيبمىرساند. و خويشتن را با عوارض نامطلوب آن مواجه مىسازد. (24) چنانكه اين نكته مهم، در كلام امير بيان، حضرت على(ع) چنينآمده است كه:
«لاتقل ما لاتعلم...»
(درباره چيزى كه از آن اطلاع ندارى سخن مگوى...) (25)
وابستگى مالى به افراد ناصالح
بندگان زر و زيور نمىتوانند در تبليغات براى خدا نقش سازندهاىداشته باشند. بزرگترين نقش آفرينان در اين مسير كسانى هستندكه خويشتن را از علقه اين وابستگىها رهانيدهاند. مانند:
بزرگترين مبلغ تاريخ اسلام پيامبر اكرم(ص) است از قول قرآن كهمىفرمايد:
(ما اسئلكم عليه من اجر، ان اجرى الا على رب العالمين) (26)
اى پيامبر، بگو: ( به خاطر رسالت و نبوت از شما اجر نمىطلبمبلكه اجر من بر پروردگار عالميان است).
البته اگر مبلغان دينى بتوانند و سعى كنند براى تامين معاشخود فكر ديگرى بكنند و از راه تبليغ، امرار معاش نكنند، دركار خود موفقتر و مؤثرتر عمل خواهند كرد، چرا كه راههاى رزق وروزى در زندگى بسيار است. (27)
وابستگى مالى به افراد ناصالح به مرور زمان علاوه بر تاثيرمنفى بر روحيه مبلغ موقعيت و شخصيت اجتماعى و اخلاقى او را نيزدچار خطر انحراف و انحطاط خواهد كرد.
در تاريخ اديان به بسيارى از عالمان و راهبان اهل كتاب برخوردمىكنيم كه به اقطاب قدرت و ثروت نزديك مىشدند تا از يكسو ازوجهه آنان استفاده كنند و از سوى ديگر از دنياى آنان بهرهگيرند.
چنانكه در آيه زير آمده است:
(ان كثيرا من الاحبار والرهبان لياكلون اموال الناس بالباطلويصدون عن سبيل الله...) (28)
(بسيارى از عالمان اهل كتاب و راهبان اموال مردم را به باطلمىخورند. و سد راه خدا مىشوند...)
ابهام در پيام
رسول خدا(ص) در اين مورد مىفرمايد:
«انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس على قدرعقولهم» (30) (ما گروه پيامبران، ماموريم كه با انسانها به اندازه عقلهاشان سخن گوييم).
پرگويى
از امام صادق(ع) روايتشده است كه فرمود:
«قيل ما البلاغه؟، فقال(ع) من عرف شيئا قل كلامه فيه وانما سمىالبليغ لانه يبلغ حاجته باهون سعيه» (31)
از امام صادق(ع) سؤال شد بلاغت چيست؟ فرمود: آنكه چيزى راشناختسخنش درباره آن كم مىشود. بليغ نيز به همين خاطر چنيننام گرفته است، زيرا كه با اندك تلاشى به مقصود خود نايلمىآيد.
امام كاظم(ع) نيز در اين باره فرمودهاند:
(هر كس با زوايد سخن خود، شيرينى و زيبايىهاى حكيمانه سخن رامحو كند... گويا بر نابودى عقل خويش اقدام كرده است.) (32)
حضرت على(ع) فرمود:«خير الكلام مالا يمل ولايقل» (33)
بهترين سخن آن است كه نه كم باشد و نه ملال آور.
همچنين آن حضرت فرمودهاند:«قليل يدوم عليك خير من كثيرمملول» (34) اندكى كه دوام دارد، بهتر است، از زيادى كه ملال آورباشد.
سنت پيامبر گرامى(ص) هم سخنرانىهاى كوتاه و مفيد بوده است. (35)
توجه به هدف تبليغ
(ان المتقين فى جنات ونهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر) (36)
محققا اهل تقوا در باغها و كنار نهرها منزل گزينند. درمنزلگاه صدق و حقيقت نزد خداوند با عزت و سلطنت جاودانىمتنعماند.
كمال نهايى انسان در رسيدن به قرب ربوبى است و آمدن انسان بهاين جهان براى تحصيل آمادگى جهت وصال به حق است. از اين روتمامى كوششهاى تبليغى بايد در جهت تحصيل اين آمادگى و كسبشايستگى براى رسيدن به لقاى الهى باشد. انحراف از اين هدف كلىمىتواند موجب سردرگمى مبلغ و مخاطب شود.
اهداف فرعى و انحرافى، گرمى جلسه، خوش آمد مخاطب و بانى مجلس،جذب مريدان، كسب شهرت در خطابه و منبر و. .. در دراز مدتموفقيت مبلغ را در رسيدن به اهداف متعالى اسلام با خطر كاهشتاثير مطلوب و خداى ناكرده تاثير گذارى منفى در تبليغشوندگان مواجه خواهد كرد.
مولى الموحدين حضرت على(ع) مىفرمايد:«يثيروا لهم دفائنالعقول» (37) انبيا آمدند تا عقلهاى خفته را برانگيزند.
هدف، نشر قانون خدا است. مبارزه با ظلم است. دعوت به عدالت وتقوا است. اتمام حجت و ارشاد و امر به معروف و نهى از منكراست.
تبليغ كار بسيار ارزشمندى است كه اول مسووليت آن از طرفخداوند بر عهده انبيا و اوليا و سپس بر عهده علماى ربانى است.
هدف تبليغ در مكتب انبيا نجات مردم از طاغوتها، هواهاىنفسانى، جهل، تفرقه، شرك، دعوت به ايمان به خداوند و قانونآسمانى و معاد و... است. بنا به فرمايش قرآن محتواى تبليغتمام انبيا يكى بوده است:(ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت) (38)
تندخويى و زود رنجى
مردمى كه گرد مبلغ جمع مىشوند گاهى اسباب آزردگى و دلسردى اورا فراهم ساخته و با اصرارها، نادانىها، خشنونتها، بدرفتارىهاو پرگويىهاى خويش، مبلغ را به ستوه مىآورند.
مبلغ دينى هر چه باشد يك انسان است و انسان از كارهاى ناپسندآزرده مىگردد و آزردگى خود را آشكار مىكند. و نيز انسان هرچهباشد به خشم مىآيد و گاهى خشم خود را آشكار مىسازد.
در نتيجه خشم و آزردگى، مردم پراكنده مىشوند. چنانكه خداوندمتعال در قرآن كريم به پيامبر عظيم الشان و مبلغ كبيراسلام(ص) مىفرمايد:
(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا منحولك) (39) اى رسول رحمت، خدا تو را با حمتخويش با خلق مهربانو خوش خوى گردانيد و اگر تندخو و سخت دل مىبودى، مردم از گردتو پراكنده مىشدند.
مردم از مبلغان توقع دارند كه نيكوترين اخلاق را داشته باشند وبراى ديگران الگو و اسوه باشند، و به ديگر سخن، مردم انتظاردارند كه مبلغ و نماينده مذهبى در صفات برتر و ملكات نيكوخليفه و جانشين رسول اكرم(ص) و ائمه طاهرين(عليهم السلام)باشد.
خشم على (ع)
امام هم غضب مىكند; عصبانى مىشود، اينها جنبههاى بشرى است،اما در اثر تسلط بر نفس، خشم و غضب خود را مهار مىكند. و عملخود را با هواى نفس آميخته نمىسازد، بلكه خالصا لوجه اللهدشمن دين را به نيستى مىكشاند. چنين رفتارى مىتواند براىافراد بشر درس عملى واقع شود. (41)
دامن زدن به اختلافات
و همچنين گاهى ميان مسئوولين يك منطقه و يا يك شهر و...اختلافاتى وجود دارد.
البته وجود اين تنشها و تقابلها بر حسب علت و انگيزه قابلبررسى و ريشهيابى است. اما مبلغ بايد از دامن زدن به اينگونهنزاعها با هوشمندى و لطافت دورى گزيند. و اگر توانستبايد آناختلافات را كاهش داده و جلوى گسترش آنها را بگيرد. مبلغ بايدبا نرمش و رفتارى منطقى مردم را به سوى راه راست هدايت كند.
گرايش برخى مبلغان به جناحها و گروههاى سياسى باعث مىشود تامردم سخنان او را همواره حمل بر طرفدارى و تبليغ جناح و گروهىكنند، كه مبلغ خودش را منتسب به آن مىداند.
ساده لوحى، زود باورى و اعتماد به همه!
قرآن مىفرمايد:
(ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا) (42)
اگر فاسقى براى شما خبر آورد تحقيق كنيد.
آشنايى با دانش آمارگيرى
تبليغ دينى يك خدمت آموزشى و تربيتى است.
قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
(ولا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفواد كلاولئك كان عنه مسئولا. ) (43)
[اى انسان!] آنچه را كه نسبتبه آن آگاهى ندارى دنبال مكن كهچشم و گوش و دل، همه مسوولند.)
متاسفانه دانش بشرى، تجارب اجتماعى و فرهنگى و پژوهشهاى علمىمعمولا در مراكز و موسسات پژوهشى و آموزشى رسمى، كتابخانهها،گزارشهاى رسمى دولتى و اسناد ادارى جمع آورى و معمولا بايگانىمىشود.
اگر نشر و تعليم اين آموزهها به طور مستمر در موسسات آموزشىرسمى وجود دارد، دايره آن بسته به محدوده عملكرد موسساتآموزشى رسمى و محدود است، در حالى كه در نظام تبليغ مىتوان ازاين دستاوردهاى علمى و پژوهشى براى گسترش فرهنگ و رشد اجتماعىاستفاده فراوانى كرد. (44)
همچنين كم اطلاعى و عدم بهرهگيرى از قالبهاى هنرى در جهتآميختن تبليغات و هنر را نيز مىتوان از جمله كمبودهاى تبليغىاين زمانه دانست.
پي نوشت ها :
1- الافه: عرض يفسد ما يصيبه; المصباح المنير ج 1 ص29، الافه.
2- قال على (ع): لكل شىء آفه...; ر.ك ميزان الحكمه، ج 1،الافات ح 514.
3- بقره(2):43.
4- بقره(2): 148 و 48، (پس پيشى گيريد در نيكىها).
5- اصول كافى، ج 2، ص 78.
6- انعام(6): 112.
7- اسرا (17):36.
8- نور(24): 15.
9- اصول كافى، ج 1، ص 44.
10- نحل(16):116.
11- يونس(10):39.
12- بحار الانوار، چاپ بيروت، موسسه الوفاء، ج36، ص227.
13- آل عمران(3): 78.
14- طه(20):95 و96.
15- نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 5/137.
16- تفسير نمونه، ج13، ص286، به نقل از تفسير نور الثقلين،ج3، ص 392.
17- كتاب سيره نبوى، تاليف شهيد مطهرى(ره) ص126 - 128 بهنقل از كتاب تبليغ و مبلغ در آثار شهيد مطهرى به كوششعبدالرحيم موگهى، ص 184.
18- همان .
19- كتاب بررسى اجمالى نهضتهاى اسلامى در صد سال اخير، ص 90 92، (به نقل از كتاب تبليغ و مبلغ در آثار شهيد مطهرى(ره)عبدالرحيم موگهى. ص333 - 334.
20- همان.
21- كتاب تبليغ و مبلغ در آثار شهيد مطهرى، تاليف عبدالرحيمموگهى، ص 334.
22- بررسى اجمالى نهضتهاى اسلامى در صد سال اخير، به نقل ازكتاب تبليغ و مبلغ در آثار شهيد مطهرى(ره)، ص335.
23- زخرف(43):23 و 24.
24- روشهاى تبليغ، مولف رضا على كرمى، ص123.
25- غرر الحكم، ص 828.
26- شعراء(26):127.
27- گامهايى در راه تبليغ، تاليف علامه محمدحسين فضلالله،ترجمه دكتر احمد بهشتى ص89.
28- توبه(9): 34.
29- روشهاى تبليغ، تاليف رضا على كرمى، ص33.
30- اصول كافى، ج 1، ص27.
31- تحف العقول، ص377.
32- اصول كافى، ج1، ص17.
33- غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، فصل29، حديث23.
34- غررالحكم و دررالكلم، ج2، فصل 61، حديث 28.
35- به نقل از قرآن و تبليغ، حجهالاسلام والمسلمين محسن قرائتى،ص 94.36 قمر(54): 55 - 54.
37- نهج البلاغه، خطبه 1.
38- نحل(16):36.
39- آل عمران(3):159.
40- به نقل از كتاب روش تبليغ و سخنرانى، تاليف احمد صادقىاردستانى، صص126 - 128.
41- همان.
42- حجرات (49):6.
43- اسراء(17):36.
44- مبانى تبليغ، محمد حسن زورق، ص 40.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}